هر چه می خواهد دل تنگت بگو
ثانیه در ثانیه عشق محیا می کنیم
جان این دل هر چه می خواهد دل تنگت بگو
فصل سردیست خزان می گذرد رو به بهار
هر چه باشد از سیاهی در دل تنگت بگوی
ما شفیئیم که به محراب مغیر نیستیم
ما حکیمیم که بر گرد حرم صف نیستیم
هر چه خواهد ما همان را می کنیم
ما به سلطان جهان شاه خدا تسلیمیم
پس بیا با ما بگو از سر دل از شور عشق
پس بیا چشمانمان را بسته ایم
ای که می گفتی ز ما تن خسته ای
پس بیا اینک به تو دل بسته ایم
16/9/1385
احمد ملائی